گفتم که نامه ای بنویسم برای تو
اما نبود نام و نشان از سرای تو
اثبات بندگی به اطاعت پذیری است
عبد خدای تو شده ام با ولای تو
تو تا خدا رسیده ای و من به روی خاک
در فکر طی راه خدا، پا به پای تو
بردار پرده را ز رخ ای ماه فاطمه(س)
تا شام من سپید شود از ضیای تو
حاصل نگشت امر فرج از دعای من
حاصل شود ولی به یقین با دعای تو
یوسف تری ز یوسف و زیباتری ز ماه
ای جان و مال و بود و نبودم فدای تو
یک موی توست کوثر و عالم همه قلیل
باشد بسی گرانتر از اینها بهای تو
کردم دعا که شاه جهانم کند خدا
کرد استجابت و شده ام من گدای تو
آقای من تلاوت قرآن شنیدنی است
با لحن دلنشین و طنین صدای تو
کوشیده ام خدا شود از دست من رضا
راضی شود خدا به یقین از رضای تو
آقای من تو شرط بقایی بدون شک
جاوید شیعه ای است که باشد فنای ثو
هرگز صفا نداشت جهان بدون تو
باشد صفای ملک جهان از صفای تو
آقا نشست مرغ سعادت به شانه ام
وقتی اسیر تو شدم و مبتلای تو
آقا بضاعتم همین غزل نصف و نیمه است
دست من و کرامت و لطف و عطای تو